۱۳۸۷ شهریور ۱۴, پنجشنبه

نامه ای به دکتر علی شریعتی

مي خواهم زندگي كنم ،‌راهم را بستند
ستايش كردم ،‌گفتند خرافات است
عاشق شدم ، گفتند دروغ است
گريستم گفتند بهانه است
خنديدم ،‌گفتند ديوانه است
دنيا را نگه داريد مي خواهم پياده شوم
دكتر شريعتي
پيامبري بزرگ همچون شما مي خواهد پياده شود پس من چه كنم شما از زندگي ،‌ستايش ،‌عشق و خنده و گريه نوشته ايد من از چه بنويسم
چگونه زندگي كنم ،‌ستايش كنم ،‌عاشق شوم ،‌بگريم و بخندم در حالي كه هنوز خود را اثبات نرسانده ام هنوز نتواستم ابتدايي ترين نيازهاي وجوديم را بيان كنم
از زندگي كه وجود ندارد يا از خدايي بنويسم كه نمي دانم كجا سرگردان است از عشقي بنويسم كه حداقل مجازات آن در جامعه شما مرگ است خنده و گريه نيز كه ...
شما به خوبي مي دانستيدكه نمي دانند
من يك همجنسگرای ايراني هستم
چرا در هيچكدام از سخنانت ندانستن آنها را به دانستن نرساندي تو كه پيامبر دين من بودي چرا؟ پيامبري كه جرات نداشت از مشكلات پيروانش سخني بگويد و خدايي كه براي مشكلات بندگانش كاري نكرد نه تنها بايد پياده شوند بلكه بايد هزار بار ...

۱ نظر:

ناشناس گفت...

ممنون از نظرت
چرا اون علامت مخصوص همجنسگرایان مرده؟ مطمئنی اشتباه نمیکنی؟
بگذریم
سعی می کنم وبلاگم رو به blogspot منتقل کنم.
منم منظورم این نبود که بگم اوضای کی بهتره و کی بدتر منظورم این بود که تعداد کسانی مثل شما کم نیستن.همین!