۱۳۸۷ آذر ۵, سه‌شنبه

کارت عروسی من

شاید بتوانند جسمم را به زور به کنترل خویش در آوردند ولی آیا ذهن و فکر من را نیز می توانند متعلق به خود کنند.
به همین راحتی کارت عروسی خویش را در ذهن خویش به تصویر می کشم حال آنان هر چه می خواهند بگویند

۱۳۸۷ آبان ۲۶, یکشنبه

آقای اوحدی شما چرا ...

ر وبلاگ دكتر بهنام اوحدي به آدرس http://www.1RAVANPEZESHK.BLOGFA.com/ مطلبي با عنوان گی نمایی از عوارض اختلال بحران هویت است نوشته شده كه در زير قسمتهايي از آنرا نوشته ام :

یکی از آسیب هایی که دامان پسران جوان را گرفته است ، پدیده ی روزافزون « GAY LOOKING ( گی نمایی : آراستن ناهم جنس گرایان به مانند برخی هم جنس گرایان مرد ) » است که به ویژه در تهران و برخی دیگر کلان شهرها با تاسف شاهد آن بوده و هستیم.
سه سالی می شود که چه در شمال ، چه در مرکز ، چه در جنوب تهران - از شرق تا غرب - پسران جوان و میان سال زیادی را دیده ام که به عمد ، آن چنان شلوارهای فاق کوتاه - لطفن بخوانید : « بدون فاق » !! - را به پا می نمایند که قمبل و باسن مبارک شان ، تراشیده یا پشمینه ، نیمه بیرون در پیش چشمان شرم گین و شگفت زده ی دیگر مردمان بی چاره ، درمانده و نگون بخت باشد
افسوس و اندوه که مدرنیته ( تجدد ) و به روز شدن برای شمار فراوانی از مردان جوان ما معنایی جز همانند سازی آنان با فرومایه ( پست ) ترین و بد فرجام ترین لایه های اجتماع فرنگستان نیافته است !!!
در همین مدت ، پسران زیادی - اغلب زیر بیست و دو سه سال - را می توان دید که هم چون همجنس گرایان مرد مفعول ( BOT یا V-more B ) خود را آراسته و پوشش برای خود برگزیده اند.

مطالبي كه از متن فوق مي توان فهميد ؟
1 - برهنگي باسن هاي تراشيده و پشمينه وي‍ژگي افراد همجنسگرا به خصوص همجنسگرايان مفعول مي باشد .
2 -همجنسگرايان جز پست ترين و بد فرجام ترين لايه هاي اجتماع فرنگستان مي باشند كه دگر جنسگرايان نبايد همانند آنان شوندو لي متاسفانه جوانان دگر جنسگرا همچون همجنسگرايان شده اند و به برهنگي دچار شده اند و بايد براي آنان افسوس و اندوه خورد


برادر بزگتر جناب آقاي اوحدي دكتر روانپزشك !!! شما ديگر چرا ؟

دكتر عزيز ،‌برادر بزگتر، من محمد حسين فهيم جواني 21 ساله و همجنسگرايي مفعول مي باشم اما هيچ گاه به برهنگي رو نياورده ام حال اين برهنگي هر چه مي خواهد با شد چه باسن تراشيده و يا پشمينه . و همچنين ابرو و مويي نیز از صورتم برنداشته ام. حال نمي دانم شما طبق كدامين مستندات به اين نتايج عجيب رسيده ايد كه برهنگي متعلق به همجنسگرايان مفعول مي باشد . نمي دانم چگونه است كه اختلال بحران هويت جوانانتان را كه نتيجه تربيت شما مي باشد را گي نمايي مي خوانيد . دكتر عزيز آيا زمان آن نرسيده است كه به فكر دنيايي ديگر و مسئوليت ما در برابر گفته ها و نوشته هايمان در برابر خداي بزرگ باشيم . نمي دانم چرا بايد مسئله همجنسگرايي را بايد اينگونه بيان مي كرديد آيا شما نيز همچون آن خانم خبرنگار از ترس مخالفانتان اينگونه نوشته ايد و يا اينكه علم شما هنوز به بلوغ نرسيده است .
به هر حال باید تاسف خورد که ...

آن پيرمرد ...


در موبايل دوستان كليپي را ديدم كه جواني و پيرمردي رابطه اي جنسي برقرار كرده بودند ( جوان فاعل بود و پيرمرد مفعول بود ) مي خواهم در مورد پيرمردي صحبت كنم كه نياز جنسي مفعولانه خويش را چگونه بعد از هفتاد سال اينگونه حقيرانه ارضا مي كنند در مورد پيرمردي مي خواهم صحبت كنم كه نياز جنسي خويش را در بيابان هاي خالي بايد ارضا مي كرد در مورد پيرمردي مي خواهم صحبت كنم كه تن به چه حقارتي داد . پدرجان اي كاش هيچ گاه نياز جنسي خويش را اينگونه حقارت گونه برآورده نمي كردي نمي دانم بايد چه كار مي كردي يا بايد بر نياز جنسي خويش غلبه مي كردي و يا خودارضايي مي كردي ولي چگونه حاضر شدي نياز جنسي خويش را اينگونه در بيابان خالي ارضا كني . اي پدر من نه نصيحت مي كنم نه پند مي دهم چون نياز جنسي شما تقريبا همانند من است ولي من حاضر نيستم هيچ گاه اينگونه حقارت گونه نياز جنسي خويش را بي ارزش كنم آري اگر توانستم ازدواج كنم كه به طريقي مقدس ارضا خواهم شد واگر نتواستم همانند اين سالها استقامت مي كنم و گاهي نيز گناه خود ارضايي را مرتكب مي شوم آنهم یا اینکه در خانه خود و در بستر خويش با خود همبستر ميشوم ولی هیچ گاه تن به آن حقارت در بیابان های خالی نمی دهم

۱۳۸۷ آبان ۱۵, چهارشنبه

عاشقی ممنوع

11/8/87 را هيچگاه فراموش نمي كنم . روزي كه بعد از مدتها دوباره معشوق خويش را ديدم ولي اينبار با اين تفاوت كه در كنار او راه رفتم و با او سخن گفتم كه با او بودن و در كنار او بودن براي من آرامشي بود هر چند كوتاه ولي تجربه اين آرامش لذت بخش بود . هر چند او همجنسگرا نبود در ضمن متاهل نيز بود و مشكل من را نمي توانست به طور كامل درك كند ولي با مردم عامه ايران متفاوت بود نگاه او به موضوع همجنسگرايي مانند سايرين سطحي نبود و نه مانند دوستانم همجنسگرايي را همجنس بازي دانست بلكه براي او جالب بود كه بيشتر بداند هر چند هيچ گاه نمي تواند كه احساس مقدسي را كه به او داشتم درك كند . و در نهايت دانستم كه احساس من تنها يك احساس يكطرفه مي باشد در ضمن او زن و بچه اش را دوست مي داشت هر چند زماني كه من نيز فهمديم متاهل است دانستم كه اشتباه كرده ام اما اين ملاقات تكليف من را مشخص كرد و دانستم كه چشمهايم را بايد ببندم كه مبادا شيفته كسي شوم دسته و پاهايم را بايد قل و زنجير كنم مبادا بلرزند و بجاي قلبم بايد تكه اي سنگ گذاشت كه براي هيچ معشوقي نتپد . زيرا در اين روابط يكطرفه تنها من آسيب مي بينم و حالا بعد از ملاقات آخر تنها بايد نگاه او را در ذهن خويش تصور كنم و آرامشي را كه بعد از سالها تنها ساعتي بدست آورده بودم ديگر بايد به چشمانم ياد دهم كه ديگر خودشان را خيس نكنند . و بر دستانم علامتي بگذارم كه هيچ گاه فراموش نكنم كه عشق و عاشقي براي من محال است محال