۱۳۸۷ آبان ۱۵, چهارشنبه

عاشقی ممنوع

11/8/87 را هيچگاه فراموش نمي كنم . روزي كه بعد از مدتها دوباره معشوق خويش را ديدم ولي اينبار با اين تفاوت كه در كنار او راه رفتم و با او سخن گفتم كه با او بودن و در كنار او بودن براي من آرامشي بود هر چند كوتاه ولي تجربه اين آرامش لذت بخش بود . هر چند او همجنسگرا نبود در ضمن متاهل نيز بود و مشكل من را نمي توانست به طور كامل درك كند ولي با مردم عامه ايران متفاوت بود نگاه او به موضوع همجنسگرايي مانند سايرين سطحي نبود و نه مانند دوستانم همجنسگرايي را همجنس بازي دانست بلكه براي او جالب بود كه بيشتر بداند هر چند هيچ گاه نمي تواند كه احساس مقدسي را كه به او داشتم درك كند . و در نهايت دانستم كه احساس من تنها يك احساس يكطرفه مي باشد در ضمن او زن و بچه اش را دوست مي داشت هر چند زماني كه من نيز فهمديم متاهل است دانستم كه اشتباه كرده ام اما اين ملاقات تكليف من را مشخص كرد و دانستم كه چشمهايم را بايد ببندم كه مبادا شيفته كسي شوم دسته و پاهايم را بايد قل و زنجير كنم مبادا بلرزند و بجاي قلبم بايد تكه اي سنگ گذاشت كه براي هيچ معشوقي نتپد . زيرا در اين روابط يكطرفه تنها من آسيب مي بينم و حالا بعد از ملاقات آخر تنها بايد نگاه او را در ذهن خويش تصور كنم و آرامشي را كه بعد از سالها تنها ساعتي بدست آورده بودم ديگر بايد به چشمانم ياد دهم كه ديگر خودشان را خيس نكنند . و بر دستانم علامتي بگذارم كه هيچ گاه فراموش نكنم كه عشق و عاشقي براي من محال است محال

۲ نظر:

ناشناس گفت...

سلام دوست عزیز

با تمام وجودم و روحم درکت می کنم ، هر چند معتقدم عشق جنسیت ندارد اما هر عشقی خریدار ندارد ، باید عشق و قلب خود را به کسی ارازانی داشت که هم قدرش بداند و هم خریدارش باشد

موفق باشی

ناشناس گفت...

سلام دوست هم احساس ، از آشنائیت خوشحالم هر چند در نظر افکار عمومی عشق ماها ممنوع محسوب میشه ولی ما خودمان به پاکی عشمان ایمان داریم چون به درستی ذاتمان و صداقت روحمان ایمان داریم ، البته کارمان سخت است ولی خوب برای عشق رنجها باید کشید